سرزمین مادری

سرزمین مادری

خداوندا هزار حالم حقیر درگه پاکت
سرزمین مادری

سرزمین مادری

خداوندا هزار حالم حقیر درگه پاکت

خیزش

به پا خیزید  ، به پا خیزید  ، ای ز جان بگذشته ها در ره حق

ای فرزندان سیم خاردار و میدان مین

ای نسل قربانی آدم


ای چهله  ننگ ، وابستگی ابلیس بر جبین

ای میراث داران آگاهی ، اعتراض ،

ای در صف حق ایستاده

عیان شده لشکر ابن سعد  و لشکر سبز حسین (ع)


وقتی خصم هر چراغی و نور الهی را به ستیز می خیزد

به هر ندای حق جویی به هر نصیح ناصح، به هر نهی از منکر

حکم خاموشی دهند. بی دادگاه است گویا

ای قضات و بانیان مرگ ها ، دار ها

ای به نام حق بر ستیز حق قسم خورده

عاشوراییان ، مردمان سرزمین ، اقوام برادر و فرزند و نواده   ، اهل آریایی

وقت ایستادن و برچیدن بساط ظلم است

وقت ترس دشمن از توست

چهچهه پرستوی حقیقت ،  گوییا از جهان واپسین  ، از عالم بالا نزدمان بود

بپا خیزید یکایک همچو دانه های این باغ

درس عبور سخت باغ

این زمستان

دار

تو را صدا می زنم   تو که با وقار ترینی

ترا ندا خواهم زد

که بی تو نتوانم

در گلدسته سبز دعا   

اگر یابم دستت را

عهد خواهم بست

ز کج رویان پست منقار پر خشم

حکم آزادگی خویش می ستانم

من این شرم جدا گشتن خود را

تاب تحمل ندارم بخدا

بی رخ جانان مسعود دوست

سر در  گرو دار خواهم داد

به دور خواهم زد

نفس ذلت بار تنهای من


نشان

نشانت را نمی یابم

لحظه   رفتنت  

خوب در خاطر دارم

گذشتن از من را 

و خامی کودکانه ام  را

نشانی را درست آمده ام  ، نیست اثری  از رد و بویی !

گوییا همین نزدیکی بود  همین دیروز

آمدنت را خوب بخاطر دارم  ، آن ظهر عزا  را

و بیهوده رفتنت 


زمان

گردش زمان در شریان چشم ها

غوطه خوردن اذهان در جوار مرزها

شادابی احساس ، بازیچه ابرها

تا انتها دشت است

و سخن رویش گام به گام برگ ها

نور ها و رنگ ها

شتاب عجیب حشره

صبوری مثال زدنی تاریخ