خیره مانده بر خویشتن
و ایامی فروردین سرشت
نیم شبانگاهیست پائیزی
دوباره تازیان تلخ سرما
گذران روزهای بی تکرار رویا
امیدمان امروز بود و عهدی ماندگار
خار در چشم ایام
بی دست محبتی که بازگرداند آب رفته را
سفرت به سلامت باد هُر^م گرم تابستانم
هر کجای این آسمان که می خواهد باشد
در میان بیابانی بی انتها آواز بی هویتی سر خواهم داد